لباس عاریه ای به نام ...
محال است آدم خوب و آنکه محبت خدا در دلش جا کرده، گناه را دوست داشته باشد؛ ممکن است گناه هم بکند، اما گناه را هیچ وقت دوست ندارد؛ چرا که میداند گناه او را به ورطه نیستی و نابودی میکشاند. اصلا لباس گناه و عصیان برای خوبان، عاریهای است.
گناه، لباس عاریهای
گناه و معصیت، قشر سیاهی است که تا وقتی قلب را فرا گرفته، هیچ نوری به آن نفوذ نمیکند. مگر نه این است که گناه، خدافروشی است؟! و مگر نه این است که گناه، شیطانپرستی است؟! و مگر نه این است که گناه، زنگار قلب است؟! و مگر نه این است که گناه، سدّ آسمانی شدن است؟! پس چرا دل نمیکنیم از آن؟ از سیاهی دل کندن، این همه تصمیم گرفتن و شکستن ندارد!
و من فکر میکنم چه بد معاملهای است؛ خدای خوبیها، خدای بهجتها، خدای جمال و کمالها و خدای زیباییها را فروختن و با شیطان آشتی کردن ... فراموش کردهایم که فرمود: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ » (1)
چیستی گناه
قرآن و روایات، واژههای مختلفی را برای گناه مورد استفاده قرار دادهاند که هر کدام از بخشی از آثار شوم گناه پرده برمیدارد و بیانگر گوناگون بودن آن است؛ از جمله: ذنبْ، معصیت، إثم، سیئة، جرم، فسق، فساد، فجور، فاحشه، و ... . (2)
وقتی بدن آدمی با کمبود ویتامین مواجه میشود، آماده پذیرش میکروبها شده و به راحتی بیماریها را در خود میپذیرد. برای درمان بیماری و یا حتی برای پیشگیری از به وجود آمدن بیماری، باید این کمبود ویتامین به سرعت جبران شود.
گناه نیز همانند میکروبی است که در اثر کمبود تقوا در وجود آدمی، ایجاد میشود.
در حقیقت گناه، عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده، با ایجاد نوعی تاریکی معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که نور آسمانها و زمین است، دور مىسازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مىشود.
تعیین اینکه چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب، از طریق کتاب و سنت مقدور است؛ زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
به طور کلی میتوان گفت گناه، به معنای خلاف است و در اسلام هر گونه کاری که بر خلاف فرمان خداوند باشد، گناه است؛ هر چند کوچک باشد، چون نافرمانی خداست، بزرگ است. (3)
هر گناه دو جنبه دارد که یک جنبه آن، عصیان و نافرمانی و حرمت پروردگار است (ظلم در حق پروردگار) و جنبه دیگر، مربوط به فرد گناهکار و دیگر افراد جامعه است (ظلم در حق مردم و شخص گناهکار). (4)
اثر گناه بر سلامت انسان
گناه همانگونه که بر زندگی معنوی انسان تأثیرات سوئی به جای میگذارد، بر جسم و روان آدمی نیز تأثیر سوء دارد.
برخی از این تأثیرات عبارتاند از:
محرومیت از درک حقایق
گناه، اثر سوئی بر حس تشخیص، درک و دید انسان به جای میگذارد «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»؛ «کرند، لالند، کورند بنا بر این به راه نمىآیند. ». (5) فرد گناهکار بر اثر غفلت و بی حس تشخیص را از دست می دهد: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ »؛ «خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است.» (6)
در آیه دیگری خداوند از اثرات سوء گناه بر جسم و روان آدمی این سخن گفته: «وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ »(7) و بیان کرده است که گناه، سه نعمت زبان، چشم و گوش را از افراد می گیرد.
به عبارتی دیگر چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را می بینند، گوشی که با آن سخنان حق را می شنوند و قلبی که به وسیله آن حقایق را درک می کنند، در وجود این افراد از کار افتاده است.
عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت «درک»، «دید» و «شنوایی» ندارند؛ زیرا اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان، پرده در برابر این ابزار شناخت شده است.
زایل شدن عقل
وقتی انسان تابع یکی از قوای سبعی، حیوانی و شیطانی شد، از مرحله انسانیت دور می شود و در حقیقت حیوانی است دو پا که تنها در اسم و صورت شبیه انسان است. (8)
انسان گناهکار از احساسات خود تبعیت می کند؛ بنابراین گناه پرده ضخیمی بر روی عقل و فکر او می کشد و باطل را حق جلوه می دهد؛ از همین روست که بسیاری از گناهکاران پس از ارتکاب گناه، از عمل خویش پشیمان شده و گاه تعجب می کنند که چگونه به انجام چنین کاری دست زده اند؛ و این همان است که قرآن می فرماید: « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»(9)
بازتاب منفی گناه بر روان انسان
در هیچ کجای قرآن نمی شود آیه ای یافت که از انسان بد یاد کرده باشد؛ بلکه هماره از انسان مریض یاد شده و گناه نوعی بیماری شمرده شده است: «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»؛ «و هنگامى که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.»(10)
روایات نیز گناه را به طور مطلق، بیماری بزرگ نام نهاده: «لا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ دردى براى قلوب، دردناکتر از گناهان نیست». (11)
چشمی که پرهیزگاران با آن آیات خدا را می بینند، گوشی که با آن سخنان حق را می شنوند و قلبی که به وسیله آن حقایق را درک می کنند، در وجود این افراد از کار افتاده است.
علم روانشناسی نیز ثابت کرده است اعمال هماره در روح آدمی بارتاب دارد و به روح او را به شکل خود در می آورد.
انسان با تداوم گناه، لحظه به لحظه در تاریکی روحی بیشتری فرو می رود و کم کم به جایی می رسد که گناهان در نظرش، حسنات جلوه کرده و گاه حتی به گناهش نیز افتخار می کند ، در چنین شرایطی است که راه بازگشت یکی یکی به روی او بسته می شود. (12)
کمی ظرفیت و سعه صدر
کمی ظرفیت و سعه صدر، از دیگر آثار سوء گناه است. وقتی فردی کم ظرفیت باشد و سعه صدر نداشته باشد، به انواع گناهان دست می زند؛ در حالی که صاحبان سعه صدر با تأنی، خویشتن داری، توکل، ایمان و بردباری گام برمی دارند و رضایت حقتعالی را در هر حال نظر می دارند و با قدرت و قوت، به سوی مقصد پیش می روند؛ از همین روست که کمتر دچار شکست می شوند.
قرآن نیز آینده نیکویی را برای این افراد به تصویر می کشد: «فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ». (13)
یأس و ناامیدی
حاکم شدن روح یأس و ناامیدی بر روان فرد، دیگر اثر سوء گناه است. شخص گناهکار گاه در اثر گناه، از سعادت و نجات خود مأیوس می شود و این خود، می تواند دلیل دیگری باشد که به جنایات بزرگ دست بزند.
در چنین شرایطی تنها دین و مذهب است که می تواند با ایجاد حالت امیدواری به کرم، عفو و بخشش خداوند، فرد گناهکار را دلگرم سازد و از بیماری خطرناک یأس نجات دهد.
در سخنی از امام سجاد (علیه السلام) می: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تَقْطَعُ الرَّجَاءَ الْیأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ الثِّقَةُ بِغَیرِ اللَّهِ وَ التَّکْذِیبُ بِوَعْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ گناهی که امید را قطع میکند عبارتاند از: یأس از گشایش خداوند، نومیدی از رحمت خدا، اطمینان و اعتماد به غیر خدا و تکذیب وعده خدا». (14)
سلب آرامش
تنها چیزی که می تواند مایه آرامش حقیقی انسان باشد، توجه و ارتباط با خدا و دعا به درگاه اوست: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «همان کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.»(15)
با ارتکاب گناه، این توفیق از انسان گرفته می شود. دل آدمی هماره به دنبال ریسمان محکمی است تا به وسیله آن سعادتش را تضمین کند. اگر این ریسمان، مادی باشد، به دلیل متغیر بودن، دل او نیز همواره دچار رعشه و اضطراب می شود؛ در حالی که اگر این ریسمان و رکن، یاد خدا باشد، از آنجا که خدا فوق همه چیز است و بر هر کاری، قادر و مغلوب چیزی نمی شود؛ پس قلب انسان نیز همواره در آرامش است.
تضعیف شخصیت همراه با رسوایی
انسان با ارتکاب گناه، شخصیت و احترام اجتماعی خویش را در هم می شکند و خود را بیش از پیش به سوی ذلّت می کشاند؛ زیرا با انجام گناه، تمام قید و بندهای اجتماعی شکسته می شوند و آدمی به هر پستی تن می دهد.
نیم نگاهی به تاریخ بیانگر شرح زندگی افرادی است که در جامعه دارای مقام و موقعیت ممتاز بودند، ولی با اسیر شدن در دام شهوات و هواهای نفسانی، کارشان به رسوایی کشید.
نمونه بارز این واقعیت را در زندگی زلیخا، همسر عزیز مصر می دید. (16)
قساوت قلب
دیگر اثر سوء گناه در وجود آدمی، قساوت قلب است که در اثر اصرار بر گناه به وجود می آید: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ «پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ ولى [حقیقت این است که] دلهایشان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام مىدادند برایشان آراسته است.» (17)
در این عالم کسی بیرنج و غم نیست، حتی آن که خود را در تفکرات مادی مشغول کرده و از عالم دین و اخلاق بیبهره است ، در دنیا خوشی مطلق وجود ندارد؛ پس چه بهتر که در برابر خدایی که همه عالم تحت فرمان او و در سایه قدرت اوست و با کمال مهر و عطوفت بندگانش را نوازش کرده و به سوی خویش دعوت فرموده، سرسختی و لجاجت به خرج ندهیم و با ندامت و پشیمانی به سوی او روی آوریم و رحمت و مغفرت او را طلب کنیم و او را به گناهی که لذتش آنی است، نفروشیم.
پینوشت ها:
1. یس:60
2. محسن قرائتی، گناهشناسی، ص 18
3. همان، ص 14
4. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 6، ص 415
5. بقره: 18
6. بقره: 7
7. انعام: 39
8. بانوی اصفهانی، اخلاق، ص 17
9. بقره: 171
10. احزاب: 12
11. مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 432
12. علیمحمد حیدری، گنجهای بهشتی، ص 398
13. هود: 49
14. صدوق، معانی الاخبار، ص 271
15. رعد: 28
16. ر.ک: یوسف: 31
17. انعام:43
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی